چقدر دل ها نازک و مظلومند که ساده به نگاهی یا حرفی می شکنند
چقدر دلها سنگ اند وقتی غرور و کینه آنها را در بر می گیرد
چقدر امشب دلم می لرزد وقتی از غرور می نویسم
چقدر دل ها سیاه و تار شده اند که به عشق دروغ می گویند
چقدر می شود راحت با دل ها بازی کرد و هر چه خواست خیانت کرد
کاش دلم برای تمام خوبی ها و بدی ها بخشنده بود
بـــــــــــــی نهـــــــایت بخــــشنــــده !!!
آن وقت در نهان خانه ی قلبم ، آنگونه که میخواستم عاشقانه می زیستم
کاش برای قلبم یه آسمون می ساختم
روزها ؛ روشن و آفتــــــــــــــــابی ... !
شب ها ؛ ستاره باران و مهتــــابی ... !
میدانم که دل تو ، همان دلی هست که من میخواهم
با صداقت
یک رنگ و بخشنده
روزها ؛ روشن و آفتــــــــــــــــابی ... !
شب ها ؛ ستاره باران و مهتــــابی ... !
نظرات شما عزیزان: